کد مطلب:315724 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:299

ایمان فاطمه بنت اسد
ابن ابی الحدید معتزلی سنی در شرح نهج البلاغه گفته است: فاطمه بنت اسد یازدهمین نفری است كه به سعادت اقرار به شهادتین و اختیار ایمان نائل گردیده است.

اگر مراد ابن ابی الحدید این است كه بعد از ده نفر اسلام خود را ظاهر كرده، درست است ولی اگر مراد وی این است كه اسلام او مسبوق به كفر است، این دروغ محض و غلط روشن است زیرا فاطمه بنت اسد و خدیجه بنت خویلد و آمنه بنت وهب هیچ گاه كافر نبوده اند بلكه این بانوان از اول ولادت تا زمان بعثت بر مذهب حنیف ابراهیم خلیل بودند و در مقابل بت سجده نكردند و دروغ پردازی های اهل سنت در بازار علم و دانش هیچ ارزشی ندارد این مخدرات ظرف نبوت امامت و ولایت بوده اند و هیچ وقت غیر خدا را نپرستیده اند.

فاطمه بنت اسد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در ظاهر كودكی سرپرستی نموده است و همه روز علامات و نشانه های نبوت را از آن حضرت مشاهده نموده است و نیازی نداشت صبر نماید تا آن ده نفر ایمان آورند و او یازدهمی باشد.

جریان وضع حمل شاهد گفتار ما می باشد.

از روایاتی كه شهرت دارد و در بیشتر كتاب های مناقب نقل شده روایت یزید بن قعنب است كه گفته با عباس بن عبدالمطلب و گروهی در جوار خانه كعبه نشسته بودیم كه فاطمه بنت اسد آمد و به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نه ماهه حامله بود و آثار وضع حمل در او ظاهر شده بود در كنار كعبه ایستاد و عرض كرد:

«رب انی مؤمنة بك و بما جاء من عندك من رسل و كتب و انی مصدقة بكلام جدی ابراهیم الخلیل علیه السلام و انه بنی البیت العتیق فبحق الذی بنی هذا البیت و بحق المولود الذی فی بطنی لما یسرت علی ولادتی».

«پروردگارا! من به تو و آنچه از جانب تو آمده از پیامبران و كتاب های آسمانی ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل علیه السلام را تصدیق می نمایم و شهادت می دهم كه او خانه ی



[ صفحه 24]



كعبه را بنا گذاشته است پس تو را به حق آنكه این خانه را بنیان كرده و به حق این مولودی كه در رحم من است می خوانم كه وضع حمل مرا آسان گردان».

یزید بن قعنب گفت: دیدم دیوار خانه كعبه شكافته شد و فاطمه علیهاالسلام داخل خانه گردید و از چشم ما غایب شد پس دیدم دیوار به هم چسبیده شد و قفل آن از برای ما باز نشد، دانستیم كه این امر پروردگار است، روز چهارم بیرون آمد و امیرالمؤمنین علیه السلام بر روی دست او بود و فاطمه علیهاالسلام فرمود: «خداوند متعال مرا بر زنان گذشته برتری داد زیرا آسیه دختر مزاحم در نهان خدا را پرستش كرد در جایی كه خداوند دوست نداشت او را عبادت نمایند مگر از روی ناچاری، و مریم دختر عمران نخل خشك را به دست خود حركت داد تا از آن رطب تازه تناول نمود، و من به خانه ی خدا وارد شدم و از میوه های بهشتی خوردم، وقتی كه خواستم از خانه ی كعبه بیرون آیم هاتفی فریاد كرد كه این مولود را علی نام بگذار كه خداوند علی اعلی فرموده من اسم او را از اسم خود مشتق نمودم واو را به ادب خود مؤدب كردم و او را بر علوم پنهان خود آگاه ساختم و اوست كه بت های در خانه من را می شكند و اوست كه بر بام خانه ی من اذان خواهد گفت و اوست كه خانه ی مرا از لوث كفر پاك خواهد كرد و مرا تقدیس می نماید».

«فطوبی لمن احبه واطاعه و ویل لمن ابغضه و عصاه».

«پس خوشا به حال كسی كه او را دوست بدارد و از او اطاعت نماید و وای بر كسی كه با او دشمنی ورزد و نافرمانی او را نماید».

از این جریان به روشنی استفاده می گردد كه فاطمه بنت اسد پیش از بعثت نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم دارای عقیده درست و خداپرست بوده است و در كنار خانه ی كعبه از ما فی الضمیر خود سخن گفت، و گویا كه پیش از ولادت فرزندش خود را وارد دائره شریعت اسلام نمود، و انتظار می كشید تا آن بزرگوار وی را به اقرار به نبوت دعوت نماید.

پس از نقل سخنان مرحوم محلاتی روایتی را نقل می نمایم كه فضیلت و شرافت فاطمه بنت اسد علیهاالسلام را خوب ترسیم می نماید.



[ صفحه 25]



مرحوم ثقة الاسلام كلینی قدس سره از امام صادق علیه السلام نقل می نماید كه حضرت فرمود:

«ان فاطمة بنت اسد ام امیرالمؤمنین كانت اول امرأة هاجرت الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من مكة الی المدینة علی قدمیها و كانت من ابر الناس برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فسمعت رسول الله و هو یقول: ان الناس یحشرون یوم القیامة عراة كما ولدوا فقالت: واسوأتاه. فقال لها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: فانی أسأل الله أن یبعثك كاسیة.»

«همانا فاطمه دختر اسد مادر امیرالمؤمنین علیهماالسلام نخستین زنی بود كه پیاده از مكه به مدینه مهاجرت نمود و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیوست و در نیكی نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از همه مردم پیشی گرفته بود.

روزی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنید كه می فرمود: روز قیامت همه مردم برهنه مانند روزی كه متولد شده اند محشور می شوند، گفت: چه رسوایی بزرگی؟!

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: ناراحت مباش من از خدا درخواست می نمایم كه تو پوشیده محشور شوی.»

«و سمعته یذكر ضغطة القبر فقالت: واضعفاه. فقال لها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: فانی أسأل الله ان یكفیك ذلك».

«و از رسول خدا شنید كه سختی فشار قبر را یادآوری می نماید، گفت: چه سخت است با ناتوانی. حضرت به او فرمود: من از خدا درخواست می نمایم كه آن را از تو بردارد.»

«و قالت لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یوما: انی ارید ان اعتق جاریتی هذه. فقال لها: ان فعلت اعتق الله بكل عضو منها عضوا منك من النار فلما مرضت اوصت الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و امرت ان یعتق خادمها، و اعتقل لسانها فجعلت توصی الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ایماء فقبل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وصیتها».

«یك روز به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض نمود: من می خواهم این كنیزم را در راه خدا آزاد



[ صفحه 26]



نمایم، حضرت به او فرمود: اگر او را آزاد نمایی خداوند در برابر هر عضوی از اعضای او عضوی از اعضای تو را از آتش آزاد می نماید.

وقتی كه بیمار گردید به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وصیت نمود كه آن كنیز را آزاد نماید، در حال احتضار زبانش بند آمد و با اشاره به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وصیت نمود كه او را آزاد نماید حضرت وصیت او را پذیرفت.»

«فبینما هو ذات یوم قاعد اذ اتاه امیرالمؤمنین علیه السلام و هو یبكی فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما یبكیك؟ فقال: ماتت امی فاطمة. فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: و امی والله و قام مسرعا حتی دخل فنظر الیها و بكی.»

«روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود كه ناگهان امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی كه گریه می كرد خدمت حضرت شرفیاب گردید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: چرا گریه می كنی؟ عرض كرد: مادرم فاطمه فوت نمود حضرت فرمود: او نه تنها مادر تو بود بلكه به خدا سوگند مادر من نیز بود سپس با شتاب برخاست تا بر فاطمه وارد شد به او نگاه كرد و گریست».

«ثم امر النساء ان یغسلنها و قال صلی الله علیه و آله و سلم: اذا فرغتن فلا تحدثن شیئا حتی تعلمننی فلما فرغن اعلمنه بذلك فاعطاهن احد قمیصیه الذی یلی جسده و امرهن أن یكفننها فیه و قال للمسلمین: اذا رأیتمونی قد فعلت شیئا لم افعله قبل ذلك فسلونی لم فعلت».

«سپس به زن ها دستور داد تا وی را غسل دهند و فرمود: وقتی كه او را غسل دادید كار دیگری انجام ندهید و مرا آگاه سازید. وقتی كه او را غسل دادند حضرت را خبر كردند، یكی از دو پیراهن خود را كه پیراهن زیرین بود به آنان داد و دستور داد وی را با آن كفن نمایند و به مسلمانان فرمود: وقتی كه دیدید (با جنازه فاطمه) رفتاری نمودم كه پیش از آن (با جنازه كسی) چنین رفتاری ننموده ام، از من بپرسید چرا چنین نمودی؟!».



[ صفحه 27]



فلما فرغن من غسلها و كفنها دخل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فحمل جنازتها علی عاتقه، فلم یزل تحت جنازتها حتی اوردها قبرها ثم وضعها و دخل القبر فاضطجع فیه، ثم قام فاخذها علی یدیه حتی وضعها فی القبر ثم انكب علیها طویلا یناجیها و یقول لها: ابنك ابنك ابنك».

«وقتی كه زن ها او را غسل دادند و كفن نمودند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تشریف آوردند و جنازه وی را بر دوش مبارك حمل نمودند پیوسته زیر جنازه او تشریف داشتند تا او را كنار قبر روی زمین گذاشتند و وارد قبر شدند و در آن دراز كشیدند. سپس برخاستند و جنازه را روی دست گرفتند و آن را در لحد قرار دادند آن گاه روی وی خم شدند و مدتی با او راز گفتند و به او فرمودند: پسرت، پسرت، پسرت».

«ثم خرج و سوی علیها ثم انكب علی قبرها فسمعوه یقول: لا اله الا الله اللهم انی استودعها ایاك ثم انصرف.

«آن گاه از قبر بیرون آمدند و خاك ریختند و قبر را مساوی كردند پس بر روی قبر خم شدند و مردم شنیدند می فرمود: لا اله الا الله خدایا او را به تو می سپارم سپس كنار رفتند».

مسلمانان عرض كردند: دیدیم امروز نحوه ای رفتار نمودی كه سابقه نداشت.

«فقال: الیوم فقدت بر ابی طالب، ان كانت لیكون عندها الشی ء فتؤثرنی به علی نفسها و ولدها و انی ذكرت القیامة و ان الناس یحشرون عراة، فقالت: و اسوأتاه فضمنت لها ان یبعثها الله كاسیة و ذكرت ضغطة القبر فقالت: واضعفاه فضمنت لها ان یكفیها الله ذلك فكفنتها بقمیصی و اضطجعت فی قبرها لذلك و انكببت علیها فلقنتها ما تسأل عنه فانها سئلت عن ربها فقالت و سئلت عن رسولها فاجابت و سئلت عن ولیها و امامها فارتج علیها، فقلت: ابنك، ابنك، ابنك». [1] .



[ صفحه 28]



«فرمود: با وفات فاطمه دختر اسد احسان و نیكی ابوطالب علیه السلام را از دست دادم، وضع این مخدره این گونه بود كه هر چه داشت مرا بر خود و فرزندانش مقدم می داشت.

روزی متذكر قیامت شدم كه مردم برهنه محشور می شوند گفت: چه رسوایی!! من برای او ضمانت كردم كه خدا او را پوشیده محشور نماید و فشار قبر را یادآور شدم گفت: عجب سختی و ناتوانی. من برای او ضمانت نمودم كه خداوند فشار قبر را از او بردارد روی همین جهت بود كه پیراهنم را كفن او قرار دادم و در قبر خوابیدم و بر او خم شدم تا آنچه را از او سؤال می شود به او یاد دهم پس از پروردگارش سؤال شد جواب داد و از پیامبرش پرسیده شد جواب داد، از ولی و امامش سؤال شد بر او مشتبه شد (در بعض روایات كه حیا كرد بگویم پسرم [2] (من به او گفتم: بگو پسرم، پسرم، پسرم (یعنی علی علیه السلام).

از این روایت و نظایر آن عظمت و شرافت فاطمه بنت اسد علیهاالسلام خوب واضح می گردد و نیز از آن استفاده می گردد كه از فاطمه علیهاالسلام از امامش سؤال نمودند.

آیا این از ویژگی های اوست یا اینكه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شناخت امام را به همه ی اموات تلقین می كردند؟

مرحوم مقرم احتمال اول را تقویت كرده و فرموده: معهود نیست كه در آن زمان شناخت امام را به اموات تلقین می كرده اند. [3] .

و همین محقق فرموده كه نمی توان اذعان نمود كه فاطمه بنت اسد علیهاالسلام حیا كند از اینكه بگوید امامم پسرم علی علیه السلام است. [4] .

نویسنده: اینكه در روایت ثقةالاسلام رحمه الله آمده است كه وقتی از امامش سؤال شد «فارتج علیها» یعنی بر او مشتبه شد بایستی در آن دقت شود چگونه می توان پذیرفت كه امر بر فاطمه بنت اسد مشتبه شود او كسی است كه دائما در خدمت



[ صفحه 29]



رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده است و احكام دین و اصول آن را از حضرت رسول یاد گرفته است به هر صورت بایستی دقت نمود.

محقق متتبع مرحوم مقرم قدس سره روایاتی را كه ذكر گردید ضعیف می شمارد و روایتی را از مجالس مرحوم صدوق نقل می كند كه به صحت آن تصریح نموده است و آن روایت چنین است:

«ان النبی لما انزلها فی لحدها ناداها بصوت رفیع یا فاطمة انا محمد سید ولد آدم و لا فخر فاذا اتاك منكر و نكیر فسألاك من ربك فقولی: الله ربی و محمد نبیی والاسلام دینی و القرآن كتابی و ابنی امامی و ولیی ثم خرج من القبر و اهال علیها التراب» [5] .

«وقتی كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را وارد لحد نمود با صدای بلند صدا زد: ای فاطمه من محمد سید فرزندان آدم هستم - واین را برای فخر نگفتم - پس هنگامی كه نكیر و منكر آمدند و از تو پرسیدند پروردگارت كیست؟ بگو: الله پروردگار من و محمد پیامبر من و اسلام دین من و قرآن كتاب من و پسرم امام و ولی من است آن گاه از قبر بیرون آمد و بر او خاك ریخت».

در اینجا بررسی نسب حضرت ابی الفضل علیه السلام را از طرف پدر پایان می دهم.


[1] اصول كافي، ج 1، ص 453 و 454، ح 2.

[2] العباس، مرحوم مقرم، ص 37.

[3] همان.

[4] همان.

[5] همان.